دختر مقصر بود و پدرش او را از استفاده از وسایل منع کرد. اما چه مردی می تواند در برابر مکیده شدن دیک مقاومت کند؟ نه مرد! و این عوضی فوراً گاو نر را از شاخ یا بهتر بگوییم فلفل گرفت. و تمام شد - اراده پدرم برای سخت گیری فوراً محو شد و او آن را مانند یک فاحشه معمولی به او داد. از طرفی همه چیز خوب پیش رفت. حالا هر وقت بخواهد می تواند آن دختر شلخته را لعنت کند!
برادر زمانی که دو خواهر گربه های خود را به او دادند عید شد. قیافه اش حماسی بود. دختر آسیایی برای سال جدید چنان هدیه بزرگی به او داد که معلوم است که برادر انتظارش را نداشت. دختر آسیایی تصمیم گرفت تا گربه را از دم نکشد و تا زمانی که فرصتی برای استفاده از آن وجود داشت، بلافاصله دست به کار شد. سه نفری موفقیت آمیز بود، تقدیر فقط از بیدمشک خواهرش بیرون ریخت.
♪ اوه، آره، من می خواهم به او لعنتی ♪