اما شما نباید انیماشک جوان را از خود دور می کردید. او با عکس هایش مانند دختران رفتار می کرد. و آن میلف سرگرمی اش را مسخره می کرد. بنابراین او را زمین گذاشت و بدون اینکه بخواهد سوراخ های خیس او را برداشت. و هر چه انگشتانش عمیق تر فرو می رفت، مقاومت کمتری نشان می داد. همیشه لعنت کردن رئیس و شلخته کردنش لذت بخش بود. پس از مکیدن خروس خود - او آن مرد را به عنوان استاد خود شناخت.
پسری به دوست دخترش اجازه داد پیش یک آقا پولدار برود. بابای سیاه پوست به او 20000 دلار پیشنهاد داد تا به مدت یک ماه به هوس های او عمل کند. کدام دختر عادی این را رد می کند؟ هر شوهری او را می فرستد تا پولی به دست بیاورد - به او اجازه دهید کارش را انجام دهد. بالاخره او یک جوجه است.
نکیت، من آماده ام.